فرصت برای رها کردن فکر کردن ندارم و دوباره زندگی من رو تو خودش بلعیده. غر نمیزنم هرچند آخر شب با اینکه از زندگیم و فرصتهایی که دارم راضیم، بازم با خواستن بیشتر میرم که بخوابم. آسمانی نبود که ندریده باشم ولی هنوز دلم میخواد دوازده ماه تمام برم جزیرهای مثل قشم و فقط خودم رو توی شرایط خلق کردن قرار بدم. اگر ذهنم انقدر بیخود پیچیده کار نمیکرد زندگیم راحتتر میشد یا راحتتر گرفته میشد.
انگار که من نقشی در خلق این پیچیدگی ناموزون ندارم.
پ.ن: جدیدن هرچی مینویسم ثبت موقت میکنم از بس وسواس حرافی دارم.
The land of nada...
ما را در سایت The land of nada دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : lastflowerstothehospital بازدید : 31 تاريخ : شنبه 13 آبان 1402 ساعت: 12:07