دارم ذره ذره از لایههای غذابم خلاص میشم و رها
دستی که روی گلوم گذاشته بودی تا از زندگی ساقطم کنی، کنده میشه و من بلند میشم و واقعن راستش، ته دلم افتخار میکنم که چشم دیدن رنج کشیدن بدنم خستهم رو نداشتم و دیگه نخواهم داشت
حالا این بدن و زخمهاش رو حس میکنم و پوستههاش کنده میشه و بعد از تنفر، بعد از خشم، بعد از انتقام، بعد از پی بردن به ذره ذره گلولههایی که خودم کردم توی بدنم، بعد از درآوردنشون و بعد از سالها خون ریختن، درمان میشم و
هیچی جلوم رو نمیگیره دیگه
The land of nada...
ما را در سایت The land of nada دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : lastflowerstothehospital بازدید : 18 تاريخ : چهارشنبه 22 آذر 1402 ساعت: 13:43