فصل‌های کوتاه

ساخت وبلاگ

در زبان انگلیسی، فرانسوی یا حتی آلمانی که خواندم رسمن معادلی برای کلمه‌ی «معرفت» وجود نداره. میشه مثلن با معرفت رو میشه sympathisch و یا gentil و بی‌معرفت رو ignorant خواند. یه چیزی ولی اینجا از انتقال حسی که این واژه میده، کم میمونه و اون هم امنیت هست. شفافیت. برای من همیشه بی‌معرفتی معادل بوده با آدمی که درونش ذره‌ای پیدا نیست و خدا میدونه توی سرش چی میگذره. از رومانتیک‌سازی این شکل از شخصیت‌های گنگ و نامشخص که بگذریم، یه چیزی غیر ارتباطی و بعضن حتی زجردهنده و کش‌دهنده توی آدمی هست که هرچقدر نزدیک شوی، باز غریبه می‌زند. فکر می‌کنم سال‌ها توی ارتباط‌ها، صفت گنگ یا آدم گنگ برام گره خورده بود با بی‌معرفتی و خودم هم نمیدونستم ارتباطش چیست. الان انگار واضح‌تر شده ارتباط بین بی‌معرفتی و دریغ کردن از نشون دادن واقعیات حسی توسط یکی. این حسرت رو به جا گذاشتن. این میل به حیف گفتن که حیف اگر حرفش می‌شد یا فقط ذره‌ای نشون می‌داد.

فکر می‌کنم بعد از چند سال از این آدم، به اون آدم تجربه‌های حسی جمع کردن، به نقطه‌ای رسیدم که ابدن این حجم از تاریکی در کسی و به قول خودم بی‌معرفتی، کششی برای مهر ورزیدن درونم ایجاد نمی‌کنه. فکر می‌کنم خاصیت تنها‌بودگی در خود و اصرار به این تنها بودگی، ما رو برده‌ی همین وضعیت دور افتادگی از هم به عنوان یه کل وجودی کرده و گاهی تصور درست بودنش غمگینم میکنه.

همین حیفی که بالا میاد و چرا آدم‌ها انقدر منزوی و معتقد به این تک بوده‌گی و تاریکی درون هستند.

همون حیفی که باعث میشه من هم کلمه‌هام رو پشت لب‌هام بجوم و نگه دارم برای فضایی که ذره‌ای معرفت درش وجود داشته باشه تا بیرونیش کرد.

The land of nada...
ما را در سایت The land of nada دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lastflowerstothehospital بازدید : 20 تاريخ : سه شنبه 14 فروردين 1403 ساعت: 6:04